دوستت دارم يا ندارم مساله اين است
مساله به چندين وجه تقسيم ميشه ، ديگه حالا دارم بعضي حرف ها رو باور مي كنم راجع به عشق
راجع به كشف علمي عشق ، راجع به دريافت مغز از ديده ها و شنيده ها ، راجع به بزرگ كردن فكر آدم ها نسبت به هم ؛ راجع به هورمون ها و عشق
شايد همه چيز درست بود ،
ولي بايد بگم همين احساس هاي هورموني در مورد هيچ كس ديگه اي برام صادق نشده تا الان
شايد همه چيز به زمان ربط داشته باشه ، شايد خيلي شايد هست
ولي شايد هم همه چيز بيشتر احساس داخليه كه بعضي ها بهش اهميت مي دن و بعضي ها نمي دن . مگر من هورموني بيشتر يا كمتر از اين همه آدم تو دنيا دارم ؟ مگه من چه فرقي مي تونم داشته باشم كه پافشاري كنم ؟
تنها مشكل تابو بودن مساله است متاسفانه
چقدر دلم مي خواد بعضي سوالا رو از كساني كه مي گفتن من رو خيلي دوست دارن يا فكر مي كردن خيلي عاشق من هستند بپرسم
بدون اينكه اونها رو اذيت كرده باشم ،
اينكه الان چي فكر مي كنند راجع به من ، راجع به احساسشون
رفته يا مونده يا اون احساس رو به خيلي كه نه نسبت به 5-6 نفر تو زندگيشون داشتن يا نه
يا اينكه آرزوم بود يك باز خيلي راحت با اوني كه دوست ادشتم حرف مي زدم كه فرصت نشد
شايد هيچ وقت پيش نياد ،
و البته به قول يكي از دوستان اگر توپ رو به موقع شوت نكني شايد هيچ وقت فرصتش پيش نياد
فقط اميدوارم به خودم وام دار نباشم
و اميدوارم احساسم از پشت همه بداخلاقي هام مشخص باشه